داستان یک خاستگاری

پنجشنبه نهم دی ۱۳۹۵، 2:16

 قضیه ماله چند سال پیشه

که با خاندان رفتیم خواستگاری واسه یکی از دوستان …

همه نشسته بودن و آخرای مجلس بود

(اصن مذاکرات خوب پیش نرفته بود)

که من حالت اضطرار دسشویی شماره ۱ (کوچیک)

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع: معین چت

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده