داستان اصحاب کهف

سه شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۶، 4:57

سورة کهف 18 / آیات 9- 26

 

آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم

(مردان غار و سنگ نگاره )

ازشگفتیهای آیات ما بودند؟

آنگاه که آن جوانان به غار پناه بردند وگفتند :... 

 

ادامه داستان در ادامه مطلب 

منبع : چت روم کیانی , داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

صادق هدایت - خدا

یکشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۶، 0:59

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم

طبق عادت همیشگی

مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم

خواندم سه عمودی

یکی گفت : بلند بگو

گفتم : یک کلمه سه حرفیه

ازهمه چیز برتر است

حاجی گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاجی پشت سرهم گفت :

پول، اگه نمیشه طلا، سکه

گفتم: حاجی اینها نمیشه

گفت: پس بنویس مال

گفتم: بازم نمیشه

گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه

مادر بزرگ گفت: مادرجان، "عمر" است.

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

ديگری خندید و گفت: وام

یکی از آن وسط بلندگفت: وقت

خنده تلخی کردم و گفتم: نه

اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی

حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش

کشاورزبگوید: برف  

لال بگوید: حرف

ناشنوا بگوید: صدا

نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم

که چرا کسی نگفت:  "   خدا     " 

«صادق هدایت»

 

منبع : سرگرمی

نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان طنز مزدا 323

شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۶، 3:30

مزدا 323 قرمز رنگ،

تا به نزدیکی دختر جوان رسید

به طور ناگهانی ترمز کرد .

خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد

اما راننده، خودرو را به عقب راند،

تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت

این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ...

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : چت , داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

آرامش خلوت با خدا

پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۶، 4:18

گاهی تمام ارامشی که داری

را مدیون کسی هستی که اصلا به یادش نیستی

باور داشته باش که ارامشت کار خداست

وقتی که غمگینی از خدا میخواهی شاد شوی

وقتیم که شادی از خدا بخواه تا شادیت را نگیرد

یاد خدا مایه ارامش دلهاست


خـلـوتـ بــا خـــــدا

 

چت روم

چت

نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان طنز عمو حسن ( نخونی از دست رفته)

شنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۶، 4:59

صدای زنگ تلفن

 دخترک گوشی رو بر میداره - سلام . کیه؟

 سلام دختر خوشگلم منم بابایی!

مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش! 

نمیشه! 

چرا؟ 

چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب

طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن....

 

ادامه داستان در ادامه مطلب 

منبع : کیانی چت ,  داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان جدید مرد مومن  و دختر باغدار

چهارشنبه نهم فروردین ۱۳۹۶، 5:32

روزی روزگاری در یکی از شهرهای هکمتان که امروزه با همدان

همه میشناسنش مردی کنار جوی ابی نشسته بود 

به اب نگاه میکرد و از صدای اب و زلالی اب لذت میبرد

در همان لحظه سیب سرخی داخل اب شناور دید و وقتی که نزدیک شد

سیب را از اب گرفت و خورد

وقتی که سیب را کامل خورده بود یادش افتاد که.... 

 

ادامه داستان در ادامه مطلب 

منبع : چت روم ,  داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان کهن بهلول و زبیده خاتون همسر هارون

شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۶، 5:12

بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد.

در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد.

پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست.

اگر بیکار بود همانجا می نشست

و مثل بچه ها گِل بازی می کرد..... 

 

ادامه داستان در ادامه مطلب 

منبع : کیانی چت ,  داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان کوتاه طنز زرنگی زنان

جمعه چهارم فروردین ۱۳۹۶، 2:17

مردی در کنار چاه زنی زیبا دید،

از او پرسید: زیرکی زنان به چیست؟ 

زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند!

مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید:

چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم،

دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی،

خواستم از شما سوالی بپرسم.

در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند

زن سطل آبی از چاه بیرون کشید

و آن را بر سر خود ریخت،

مرد باتعجب پرسید: چرا چنین کردی؟

زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت:

ای مردم من در چاه افتاده بودم

و این مرد جان مرا نجات داد،

مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.

دراین هنگام زن خطاب به مرد گفت :

این است زیرکی زنان!

اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند

و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند.

 

شیطان که با فرزندش نظاره گر ماجرا بود

در حالیکه سیگارش را میتکاند

به فرزندش گفت:

خاک بر سرت، یاد بگیر...!

 

منبع : چت روم , داستانکده

نویسنده: !!☆farzad☆!!

طنز زرنگی اصفهانی، نخونی از دست دادی

پنجشنبه سوم فروردین ۱۳۹۶، 5:30

اتفاق جالبی که در اتوبان اصفهان رخ داده:

یک اصفهانی توی اتوبان

با سرعت 180 کیلو متر در ساعت می رفته

که پلیس با دوربینش شکارش می کند

و ماشینش رو متوقف می کند....

 

ادامه داستان در ادامه مطلب 

منبع : چتروم , داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان خاندنی و طنز کسی سوالی نداره؟  

چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۶، 5:11

از بدو تولد موفق بودم،

وگرنه پام به این دنیا نمی رسید

از همون اول کم نیاوردم،

با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم... 

 

ادامه داستان در ادامه مطلب 

منبع : چت , داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده