داستان ترسناک روح خبیث ایندیاناپولیس
در سال ۱۹۶۲،
سه زن از سه نسل یک خانواده
با هم در خانه ای در ایندیاناپولیس
به آدرس خیابان دلور شمالی
پلاک ۲۹۱۰ زندگی می کردند...
ادامه داستان در ادامه مطلب
منبع : داستانکده
ادامه مطلبدر سال ۱۹۶۲،
سه زن از سه نسل یک خانواده
با هم در خانه ای در ایندیاناپولیس
به آدرس خیابان دلور شمالی
پلاک ۲۹۱۰ زندگی می کردند...
ادامه داستان در ادامه مطلب
منبع : داستانکده
ادامه مطلبسه دوست در یک اتومبیل به مسافرت رفته بودند
و متاسفانه یک تصادف مرگبار
باعث شد که هر سه در جا کشته شوند
یک لحظه بعد روح هر سه دم دروازه بهشت بود
و فرشته نگهبان بهشت داشت آماده می شد
که آنها را به بهشت راه دهد...
یک سوال!!!
الان که هر سه تا دارین وارد بهشت می شین
اونجا روی زمین بدن هاتون روی برانکارد
در حال تشییع شدن بسوی قبرستان است
و خانواده ها و دوستان در حال عزاداری
در غم از دست دادن شما هستند
دوست دارین وقتی دارن از کنار جنازه راه میرن
در مورد شما چی بگن؟...
اولی گفت :
دوست دارم پشت سرم بگن
که من جز بهترین پزشکان زمان خود بودم
و مرد بسیار خوب و عزیزی برای خانواده ام.
دومی گفت :
دوست دارم پشت سرم بگن که
من جز بهترین معلم های زمان خود بودم
و توانسته ام اثر بسیار بزرگی
روی آدمهای نسل بعد از خودم بگذارم.
سومی گفت :
دوست دارم بگن :
نگاه کن داره تکون می خوره مثل اینکه زنده است!
منبع : داستانکده
شاه که خود را وکیل الرعایا می نامید
دستور داد او را به گوشه ای ببرند
و آرام کنند و بعد که آرام شد به حضور بیاورند
مردک حقه باز را بردند و آرام کردند ...
ادامه داستان در ادامه مطلب
منبع : داستانکده
ادامه مطلبدو راهب از میان جنگل می گذشتند
که چشمشان به زنی زیبا افتاد
که کنار رودخانه ایستاده بود
و نمی توانست از آن عبور کند...
ادامه داستان در ادامه مطلب
منبع : داستانکده , چت روم کیانی
ادامه مطلب