داستان جدید مرد مومن و دختر باغدار
روزی روزگاری در یکی از شهرهای هکمتان که امروزه با همدان
همه میشناسنش مردی کنار جوی ابی نشسته بود
به اب نگاه میکرد و از صدای اب و زلالی اب لذت میبرد
در همان لحظه سیب سرخی داخل اب شناور دید و وقتی که نزدیک شد
سیب را از اب گرفت و خورد
وقتی که سیب را کامل خورده بود یادش افتاد که
نکند صاحب ان سیب ناراضی باشد
راه جوی را گرفت و مدتی بعد به باغ سیبی رسید
جوی اب از وسط باغ زیبا و سرسبز سیب میگذشت
در باغ پیرمردی را دید که مشغول کار در باغ سیب است
نزدیک شد و سلام کرد و گفت پدر جان من یک سیب داخل جوی دیده ام
و ان را خورده و پس از خوردن سیب، یادم امد که شاید شما ناراضی باشید
امده ام تا از شما بخاهم که حلال کنید،
پیرمرد خوش رو و خوس اخلاق رو به مرد مومن و جوان کرد و گفت
این باغ سه صاحب دارد و من یکی از انها هستم، من راضی هستم
تو برو روستا و از دو صاحب دیگر هم حلالیت طلب کن
مرد جوان که نمیخاست مال حرامی را خورده باشد به راه افتاد
دومین صاحب باغرا دید و موضوع رو برایش تعریف کرد
و صاحب باغ گفت من هم حلالت کردم
مرد جوان با خوشحالی به سمت خانه باغدار سوم رفت
در زد و مردی نورانی و خوش چهره در را باز کرد
جوان موضوع را برایش توضیح داد و گفت حلال کنید
ولی باغدار برای حلالیت شرطی گذاشت
به جوان گفت که من دختری دارم جوان
ولی هم کور و هم کر و هم لال هست
اگر میخواهی حلالت کنم باید با او ازدواج کنی
جوان در مخمسه بدی گرفتار شده بود،
ولی چون نمیخاست مال ناراضی خورده باشد قبول کرد
در بین شرط پیرمرد باغدار گفته بود تا شب زفاف حق دیدن دختر را نداری
مرد جوان که پذیرفته بود این شرط هم قبول کرد
گذشت تا روز عروسی و شب زفاف، هنگامی که عروس
رو پوشش را کنار زد جوان حیرت کرد و از اتاق سراسیمه خارج شد
نزد پدر دختر رفت و گفت این دختر همان دختری که گفتید نیست
پدر دختر به جوان گفت دختر همان است
کور است، چون نامحرمی ندیده
لال است، چون حرف بدی نزده
کر است، چون حرف بدی نشنیده
وقتی که فهمیدم بخاطر حلالیت گرفتن
این همه راه را طی کرده ای فهمیدم که لایق دختر با ایمان من هستی
او را کر و لال و کور خاندم ولی شرط را قبول کردی
حال برو و با همسرت همبستر شو
من خانه ای بزرگ و زیبا و ثروتی دارم که لایقش هستی
مرد جوان خدارا سپاس گفت و زندگی خوبی را اغاز کرد
هرگاه که شیطان سعی در پشیمان کردن شما از کار نیک را داشت
بر اون لعنت فرست و کار نیک را انجام ده زیرا که پاداش بزرگی
در این دنیا و در اخرت نصیب خود کرده اید
منبع : داستانکده